آنها را دوست دارم. دوستان من اند. با همان افکار مشوشی که من هم دارم و همان توهم خودبزرگ بینی که دارند وُ ایضن من هم. اگر کسی دوست داشته باشد من یک چیزی توی زندگی به او یاد بدهم که به دردش بخورد- چون اکثر چیزهایی که من یاد آدمها میدهم زیاد به درد نمیخورند – این است که میتوانم به سبک کنفوسیوس قرن بیست و یک که کمی هم تحت تاثیر موسیقی راک است، بگویم: لذت همنشینی با دوستهایی که دوستشان داری را با هیچ چیز عوض نکن، چون من قبلن محنت همنشینی با دوستانی که دوستشان نداشتهام را کشیدهام و میتوانم به تو بگویم شبیه غذا خوردن با آدمهاییست که با دستهای گُهی توی دهانات لقمه میگذارند و مجبور میکنند متقابلن تو هم همینکار را با آنها انجام دهی. بنابراین باز هم تکرار میکنم که آنها را دوست دارم، با وجود تمام تفاوتهایی که بینمان وجود دارد. تفاوت سنی بین 5 تا 10 سال با آنها را کنار میگذارم. به نظرم تربیت خانوادگی، سبک لباس پوشیدن، انتخاب پارتنر و بقیهی مسائلی از این دست چیزهایی هستند که در روابط آدمهای تقریبن مدرن جایی ندارند. بله، آدمهای تقریبن مدرن. و من سخت این آدمهای مدرن را دوست دارم. با تمام ایدهآلگرایی که آنها دارند و این تندیس نسبیگرایی که من هستم، آنها دوستان تقریبن مدرن من هستند. دوستشان دارم چون ایدهآلیستهای جوان برخلاف انواعِ پیرشان آدمهای خیلی خیلی معصومی هستند و کم پیش میآید خودخواسته تو را ناراحت کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر